شخصی دارای جایگاه سازمانی و معتبر در عرصه تصمیم سازی در کشور ، مسئله انتقال آب بین حوضه های کارون و حوضه مرکزی ایران را این چنین بیان میکند :
قطعا انتقال آب در پایین دست اثر دارد ولی پاسخ ساده است. به زبان ساده میگویم. روی میز یک پارچ آب به ظرفیت ۲۰ لیوان وجود دارد. دور این میز هم ۷ نفر نشسته اند. سهم خوزستان از این پارچ آب ۸ لیوان است. سهم چهارمحال هم ۲ لیوان است. سهم کهگیلویه و مرکزی و فارس و لرستان هم هر کدام نیم لیوان. سهم اصفهان هم یک لیوان. نیم لیوان هم برای کسانی در نظر گرفته اند که دور این میز نیستند. (قم، یزد و کرمان) ۶ لیوان هم گذاشته شده برای محیط زیست و تالاب و ریزگرد و ریختن به دریا حالا اصفهان میخواهد سهمش از همان یک لیوان آب را بردارد، شما هی میپرسید تاثیرش روی ریزگرد و محیط زیست و خشکی کارون چیست؟ بروید ببینید چه کسی دارد بیش از سهمش آب برمیدارد جلوی آن را بگیرید

در این نمونه، برای توضیح مسئلهای پیچیده و چندبعدی مانند برنامهریزی منابع آب، از تمثیل یک پارچ و چند لیوان استفاده شده است. این روش میتواند برای سادهسازی اولیه مفاهیم سودمند باشد، اما تنها در صورتی که از حد معقول سادهسازی فراتر نرود. در این مثال، چند بی دقتی مهم وجود دارد که بیانگر همان چالشی است که در مدیریت واقعی آب کشور نیز مشاهده میشود: استفاده از مدلهای بیشازحد ساده برای موضوعاتی که ذاتاً دینامیک، وابسته به زمان و تحت تأثیر عوامل محیطی و اجتماعی متعدد هستند.
یکی از این بی دقتی ها همین است که جمع لیوانها در این تمثیل نه ۲۰ بلکه ۱۹٫۵ است؛ نیم لیوانی که «گم» شده است. این موضوع البته انتقاد شخصی نیست، بلکه یادآوری این واقعیت تلخ است که در فضای تصمیمسازی منابع آب ما نیز دقیقاً همین اتفاق میافتد: بخشی از آب- عددها، روابط، نیازها یا پیامدها- در محاسبات سادهشده ناپدید میشوند. تمثیل کوچکی که نماد یک مشکل بزرگتر است: غیبت دقت، نبود نگاه سیستمی، و فاصله میان پیچیدگی واقعی حوضههای آبریز و روایتهایی که برای سادهسازی بیش از حد توسط افردی با سطوع علمی و تجربی ناکافی ساخته میشوند.
نگاه علمی به مقوله منابع آب
در بسیاری از بحثهای عمومی و حتی بخشهایی از گزارشهای رسمی، یک خطای مفهومی تکرار میشود. نگاه حجمی و ایستا به منابع آب. یعنی تصور میشود که حوضه آبریز، مانند یک مخزن ثابت با «حجم معین» عمل میکند؛ گویی همیشه یک پارچ بیتغییر وجود دارد و فقط بحث «تقسیم کردن» آن میان مصرفکنندگان مطرح است. از دل همین نگاه، مفاهیمی مانند «حجم مازاد بر نیاز» ساخته میشود؛ مفهومی که از نظر علمی در نظامهای هیدرولوژیک بیمعنا است. اما واقعیت چیز دیگری است. منابع آب یک سیستم کاملاً دینامیک، متغیر و وابسته به زمان است. ورودیها، بارش، تبخیر، تغذیه آب زیرزمینی، رواناب و خروجیها همه در گذر سالها دچار نوسان شدید میشوند. به همین دلیل، نگاه متوسطگیری یا میانگینسازی، اگر مبنای تصمیمگیری قرار گیرد، نتایجی کاملاً گمراهکننده تولید میکند.
برای روشن شدن موضوع، کافی است همین مثال پارچ آب را، نه در یک لحظه بلکه در یک دوره دهساله مدل کنیم. فرض کنیم حجم این پارچ در ده سال چنین باشد:
- طی پنج سال اول (دوره خشکسالی): 12-13-14-15- 16 لیوان
- طی پنج سال دوم (دوره ترسالی): 24-25-26-27- 28 لیوان
میانگین حجم پارچ در طول این دوره دهساله همان ۲۰ لیوانی است که در مثال مطرح شده بود. اما پیامد آن یکسان نیست. در چنین شرایطی، اگر افراد بالادست میز هر سال سهم ثابت و تضمینشده خود را بردارند، سرنوشت افراد پاییندست قابل پیشبینی است. در پنج سال اول، افراد بالادست همچنان سیراباند و افراد پاییندست از تشنگی میمیرند. این رخداد کاملاً مطابق همان واقعیتی است که امروز در بسیاری از حوضههای آبریز ایران مشاهده میشود. متوسطگیری، حقیقت خشکسالی در سالهای کمآب را پنهان میکند و تصمیمساز را با یک «میانگین تخیلی» آرام میسازد. به همین دلیل است که از نظر علمی، مثال پارچ و لیوان نهتنها دقیق نیست، بلکه خطرناک است؛ زیرا پیچیدگی زمانی، چرخه خشکسالی–ترسالی، تغییرات سالانه آورد رودخانه و اولویتبندی مصرف را نادیده میگیرد.
همچنین باید متذکر شد که بخش مهمی از مطالعات مشاوران طی سالهای گذشته نیز دچار همین خطا بودهاند. بسیاری از این مطالعات بر اساس نگاه حجمی به میانگین آورد تنظیم شدند، بدون آنکه نوسانات سالانه، افت سفرهها، نیاز زیستمحیطی، حقابه ذینفعان، پایداری هیدرولوژیک یا سازوکارهای ریسک خشکسالی را در نظر بگیرند. نتیجه چنین رویکردی، تأیید طرحهای انتقال آب و دستکاری حوضهها بوده که در عمل، نهتنها مشکلات را حل نکرده، بلکه به تشدید بحران کمک کرده است.
مفهوم حقابه و خطای بنیادی در نشاندن استانها بر “میز تقسیم“
در هر نظام پایدار مدیریت منابع آب، اولین اصل، تعریف حقابههای تاریخی، زیستمحیطی و تمدنی است؛ حقابههایی که طی هزاران سال، باعث شکلگیری شهرها، فرهنگها و اقتصادهای محلی شدهاند. کارون نمونه بارز این حقیقت است. این رودخانه، نهتنها خوزستان را به یکی از قدیمیترین و استراتژیکترین زیستبومهای مرزی ایران تبدیل کرده، بلکه بستر شکلگیری کشاورزی، تمدن، فرهنگ و تجارت در این ناحیه بوده است.
اما در دهههای اخیر، بهویژه پس از جنگ، خوزستان ناخواسته بار ناکارآمدیهای ملی را بر دوش کشیده است. بهجای آنکه توسعه صنعتی، گردشگری و اقتصاد دانشبنیان در سراسر کشور متوازن شود، سیاستهای اشتباه باعث شد خوزستان به شدت به کشاورزی و صنایع آببر وابسته شود. نتیجه آن شد که این استان – که هم نفت و گاز ایران را تأمین میکند و هم بخش مهمی از غذای کشور را – اکنون با کمبود آب، آلودگی هوا و مهاجرت گسترده مواجه باشد. در چنین شرایطی، نگاه سادهای که صرفاً «۸ لیوان» برای کارون و «سهمهای جدید» برای استانهایی از مرکز و کویر ایران در نظر میگیرد، یک خطای مفهومی جدی دارد. زیرا این استانها حقابه تاریخی از کارون ندارند و بخش عمده نیازهای امروز آنها – چه آب شرب و چه صنعتی – محصول رشد جمعیت و صنعت در سایه تخصیصهای رانتی و نامتوازن سرمایه ملی است، نه نیاز طبیعی و تاریخی.
توجه : در این مقال به لزوم بازنگری در مفهوم استاتیک حقابه و تبدیل آن به حقابه دینامیک نمی پردازیم اما همینجا متذکر می شویم که این یک الزام است .
نشاندن این استانها بر سر یک «میز تقسیم فرضی»، در حالی که حقابه خوزستان ریشه در هزاران سال تاریخ دارد، نه علمی است، نه اخلاقی. بنابراین، خطا فقط در «جمع نادرست» لیوانها نیست؛ خطا در مدل ذهنی است که حقابه تمدنی را با نیازهای تازهساختهشده یکسان میبیند. صحبت از میهمانی است که روزی برای رفع عظش آبی طلب کرده است اما کم کم به دنبال تعریف سهم پایدار خود از منبع آب محدود و رو به کاهش است.
خطاهای مفهومی و علمی در تمثیل “پارچ و لیوان”
مثال پارچ و لیوان از دیدگاه علم مدیریت منابع آب، چند خطای بنیادی در آن وجود دارد که باعث میشود این تمثیل نتواند مبنای هیچ تصمیمسازی معتبر قرار گیرد.
در ادامه، مهمترین اشکالات علمی چنین مدلسازی سادهای بیان میشود.
۱. فرض نادرست ثبات “کل آب در دسترس“
در این مثال، گویی حجم آب ورودی به سیستم همیشه یکسان و قابل پیشبینی است اما در واقعیت: آورد سالانه رودخانه کارون میتواند تا ۵۰ درصد یا بیشتر نوسان داشته باشد- خشکسالیهای پیدرپی، تجدیدناپذیری آب زیرزمینی، تغییر اقلیم و فرونشست، همه بر این حجم اثر میگذارند.- حتی در یک دهه، میزان آب در سالهای خشک ممکن است کمتر از نصف سالهای تر باشد. بنابراین، فرض ثبات منابع یک خطای پایهای در هیدرولوژی است و میتواند کل سیستم تخصیص را گمراه کند.
۲. نادیدهگرفتن پویایی و زمانمندی منابع (Temporal Dynamics)
در مثال، سهم هر منطقه به شکل «ثابت» تعیین شده است؛ در حالیکه در نظام مدرن مدیریت آب:
- تخصیص باید سالانه و حتی فصلی تغییر کند.
- سهمها وابسته به آورد همان سال هستند، نه یک میانگین چند ساله.
- مدل ایستا باعث میشود در سالهای خشک، جوامع پاییندست دچار آسیب جبرانناپذیر شوند.
سادهکردن یک سامانه دینامیک به یک «تقسیم ثابت» دقیقاً همان اشتباهی است که بسیاری از حوضههای آبریز ایران را به بحران رسانده.
۳. نگاه نادرست به جریانهای زیستمحیطی
در تمثیل پارچ، ۶ لیوان برای «محیط زیست، ریزگرد و دریا» گذاشته شده و این مقدار مثل «سهم یک انسان» دیده میشود. اما جریان زیستمحیطی سهم نیست، قید (Constraint) است و حذف آن در سالهای کم آب مساوی است با: خشک شدن تالابها – تشدید ریزگردها – افزایش دما – از بین رفتن کشاورزی پاییندست- فرسایش خاک و مهاجرت و خسارات برگشت ناپذیر. یعنی این ۶ لیوان «قابل چانهزنی» نیست؛ یک الزام اکولوژیک برای بقای کل حوضه است.
۴. خطای منطقی در مفهوم “بیش از سهم برداشتن“
گفته میشود: “بروید جلوی کسی را بگیرید که بیش از سهمش برمیدارد.” این جمله ظاهراً درست است، اما:
- تعیین «سهم مصوب» بدون مدل تخصیص قانونی ممکن نیست.
- در حوضه کارون، برای بسیاری از برداشتها نظام پایش، کنتور هوشمند، سنجهگذاری یا گزارشدهی استاندارد وجود ندارد.
- سهمهای تاریخی، شرب، صنعت، محیط زیست و کشاورزی هنوز یکپارچه رسماً تثبیت نشدهاند.
پس نمیتوان رفتار یک سامانه نامنظم و بیحسابرسی را با یک تمثیل منظم و کتابی مقایسه کرد.
۵. نادیدهگرفتن مفهوم بهرهوری آب
در نگاه مثالی، همه لیوانها «ارزش یکسان» دارند؛ اما در واقعیت:
- یک لیوان آب در خوزستان میتواند دهها برابر بازده اقتصادی داشته باشد. امنیت ملی در آسیب پذیر ترین نقطه ایران ایجاد کند .
- همان یک لیوان اگر در یک کشت ناکارا مصرف شود، ارزشش تقریباً صفر یا حتی منفی است و علاوه بر آن اگر باعث تغییر فرهنگ سنتی و حذف سرمایه ها ( صنایع دستی ، میراث فرهنگی ) آلودگی ها ، جذب جمعیت و توسعه ی غیر معقول ، بی عدالتی ملی ، رواج کشتهای نامتناسب با اقلیم و مخرب و آلوده کننده محیط زیست و … شود.
تخصیص آب با معیار حجمی و ارزش یکسان ، نه علمی است، نه عادلانه.
۶. حذف تلفات انتقال بینحوضهای
در مثال پارچ، فرض شده هر لیوان را میتوان بدون تلفات جابهجا کرد. اما در انتقال واقعی:
- بخش قابل توجهی از آب تبخیر میشود،
- بخشی نشتی دارد،
- انتقال انرژی و هزینه پمپاژ بسیار بالا است،
پس اثر نهایی بر پاییندست بیش از مقدار برداشت اسمی است. یعنی اگر یک لیوان منتقل شود، ممکن است مثلا ۱.۲ لیوان اثر منفی ایجاد کند.
۷. نبود نگاه سیستمی و چندبعدی
تمثیل ارائهشده فقط به «عدالت حجمی» توجه دارد. اما یک سیستم پیشرفته مدیریت آب باید سه محور را همزمان ببیند:
- پایداری اکولوژیک حوضه
- عدالت اجتماعی و بیننسلی
- کارایی اقتصادی
سادهسازی به «هرکس سهم خود را بردارد» با اصول مدیریت یکپارچه منابع آب (IWRM) تضاد کامل دارد.
ایران چگونه قربانی همین سادهسازیها شد؟
مسئله تنها یک تمثیل اشتباه نیست؛ بلکه همان سادهسازیهای ظاهراً بیضرر در دهههای گذشته تبدیل به سیاست گذاریهای واقعی شدند و امروز آثار آنها در سراسر کشور دیده میشود. ایران نمونهای کلاسیک از کشوری است که سامانهای پیچیده و غیرخطی را با ذهنیتی خطی و حجمی اداره کرد و نتیجه آن همان چیزی شد که اکنون با آن مواجه هستیم.
۱. سیاستگذاری بر اساس میانگین بهجای سناریونویسی
در بسیاری از مطالعات رسمی دهه ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰، آورده رودخانهها با «میانگین بلندمدت» سنجیده شد. این یعنی:
- خشکسالیهای متوالی دیده نشد
- ریسک اقلیمی مدل نشد
- آب تجدیدناپذیر «تجددپذیر» فرض شد
- و طرحهای انتقال و توسعه بر اساس اعداد خوشبینانه تصویب شدند
وقتی میانگین های بلند مدت ملاک قرار میگیرد، طبیعتاً طرحهایی که با کمترین دقت علمی هم «توجیه» میشوند، مجوز میگیرند.
۲. تبدیل آب به کالای قابل تخصیص درحالیکه یک سامانه زنده است
در دهههای گذشته، رویکرد غالب چنین بود که “این حوضه اینقدر آب دارد؛ سهم هر کس را تعیین کنیم؛ مشکل حل میشود.” اما آب کالای انبارپذیر نیست. آب یک سامانه زنده است، با ورودیهای نوسانی، وابستگی به اکوسیستم،جریانهای زیرزمینی، حقوق تاریخی و فرهنگی و دینامیک بیننسلی. وقتی این ویژگیها نادیده گرفته میشود، نتیجه اش این می شود که عدالت تخیلی نتیجه اش می شود تعریف سهم توسعه ای برای مناطقی که باید توسعه در آن محدود می شد .
۳. توسعه حوضههای مقصد بدون توجه به ظرفیت طبیعی
دهها طرح صنعتی، فولادی، کشاورزی و شرب در مناطقی ایجاد شد که بارش کافی ندارند، آب زیرزمینی رو به زوال است، ظرفیت زیستمحیطی محدود است. این توسعهها نه بهدلیل ضرورت طبیعی، بلکه اغلب بهدلیل: فشارهای سیاسی،تمرکز سرمایه در مرکز کشور، رانتهای ساختوساز و صنعت و رقابت استانها برای جذب منابع بود. نتیجه؟ مصرف آب در مناطقی که ذاتاً کمآباند، از توان طبیعی آنها چند برابر فراتر رفت و «راهحل» ظاهری شد: انتقال آب بینحوضهای.
۴. قربانی شدن پاییندستها: خوزستان نمونه بارز
حوضه کارون با جمعیت بالا، اقتصاد حساس، زیستبومهای منحصربهفرد و نقش استراتژیک مرزی، بیش از هر منطقه دیگر از این سیاستها ضربه خورد:
- کاهش دبی رودخانه و خشکشدن تالابها
- ریزگردهای گسترده
- بحران کشاورزی
- مهاجرت روستایی
- بیثباتی اکولوژیک
- نابودی تدریجی هورالعظیم
- خطرات امنیتی و اعتقادی در اثر خلاء ایجاد شده
علت؟سادهسازیهایی که میانگینها را واقعیتر از واقعیت و نیازهای تازهساختهشده را «همارز» نیازهای تمدنی دانستند.
۵. مدیریت بخشی و نبود نگاه یکپارچه
هر نهاد فقط «سهم خود» را میدید:
- وزارت نیرو: توزیع آب
- وزارت جهاد: توسعه کشاورزی آببر
- صنعت: ایجاد واحدهای پرمصرف
- محیط زیست: بدون ابزار اجرایی
- استانها: رقابت برای منابع
این شرایط، حوضههای آبریز ایران را به رقابتخانههایی تبدیل کرد که هر منطقه بهدنبال «لیوان خود» بود، درحالیکه پارچ هر سال کوچکتر میشد. نتیجه نهایی: بحران فراگیر آب که امروز میبینیم و جمع سادهسازیها در نهایت به افت سفرههای زیرزمینی، خشکسالی انسانی (Human-induced drought)، مهاجرت اقلیمی، تنشهای اجتماعی ،کاهش امنیت غذایی و نابودی اکوسیستمها منجر شد.ایران نه بهدلیل کمبود آب، بلکه بهدلیل مدل ذهنی اشتباه از ماهیت آب وارد بحران شد.
۱. آب یک سیستم دینامیک است، نه یک موجودی ثابت
آب در طبیعت جریان دارد، تغییر میکند، تبخیر میشود، به سفره زیرزمینی نفوذ میکند، از سدها عبور میکند و به تالابها میرسد. نظام بارش و رواناب ایران همواره دچار نوسان است. تقلیل چنین سیستمی به «۲۰ لیوان ثابت» یعنی حذف زمان، حذف اکوسیستم، حذف ریسک و حذف پایداری.
۲. آب فقط حجم نیست، رابطه است
آب رابطه بین مناطق، شهرها، کشاورزان، صنعت، محیط زیست و نسلهای آینده است. وقتی آن را به «سهم» تقلیل میدهیم، این روابط دیده نمیشود:
- رابطه رودخانه با تالاب
- رابطه کشاورزی با فرسایش خاک
- رابطه شرب با توسعه شهری
- رابطه برداشتهای بالادست با خشکسالی پاییندست
در تمثیل پارچ، آب فقط یک عدد است؛ در واقعیت، آب شبکهای از تعاملات پیچیده است.
۳. آب عدالتپذیر نیست مگر در چارچوب قانون، علم و داده
اگر عدالت بر پایه «میانگین» و «تقسیم لیوانی» باشد، نتیجه همیشه بیعدالتی است. عدالت هیدرولوژیک سه لایه دارد:
- عدالت مکانی ( تفاوت مقدار و لزوم توسعه بین مناطق بالادست و پاییندست)
- عدالت زمانی (بین سالهای خشک و تر)
- عدالت بیننسلی (حق آیندگان)
تمثیل پارچ، هر سه را حذف میکند.
۴. سادهسازی مفرط، تصمیمسازی غلط تولید میکند
تجربه ایران نشان داده است که کوچکترین سادهسازی در مفهوم آب میتواند خساراتی عظیم ایجاد کند مانند:
- خشکشدن رودخانه ها مانند زایندهرود، کرج ، مهرانه رود و… و دریاچه ها مانند ارومیه
- فرونشست ۳۰ سانتیمتری دشتها
- خشکشدن تالابها مانند شادگان و هورالعظیم، بختگان و….
- ریزگردهای شدید
- افت آب زیرزمینی غیرقابل برگشت
- مهاجرت اقلیمی و اجتماعی
اینها حاصل چنین نگاههایی است که آب را مانند «سهم یک میز» دیدهاند، نه یک سامانه پویا که باید برای تداوم زندگی از آن محافظت کرد.
۵. مسئله ما یک مقدار کمّی نیست، یک فهم کیفی است
اگر کسی باور داشته باشد که: کل آب ۲۰ لیوان است- سهمها ثابتاند- محیط زیست فقط یک مصرفکننده است – انتقال بدون تلفات است و بهرهوری اهمیت ندارد؛ طبیعتاً راهحلهایی پیشنهاد خواهد شد که با واقعیت سازگار نیست. مدل ذهنی نادرست، حتی اگر با نیت خیر همراه باشد، در نهایت به خطا منجر میشود و درست همین نگاه است که ایران را به نقطه بحران رسانده: بحران نه از کمبود آب، بلکه از کمبود شناخت از آب.
پیشنهاد یک نگاه درستتر به حکمرانی آب
برای خروج از چرخه بحران و سوءتفاهمی که تمثیلهایی مانند «پارچ و لیوان» ایجاد میکنند، لازم است مفهوم آب را نه بهعنوان «حجم قابلتقسیم»، بلکه بهعنوان سامانهای زنده، پویـا، چندلایه و دارای روابط پیچیده بشناسیم. حکمرانی درست در حوضهای مانند کارون، تنها با مجموعهای از اصول علمی ممکن است.
۱. شناخت آب بهعنوان یک سامانه دینامیک (Dynamic System)
اولین گام، پذیرش این حقیقت است که آب:
- سال به سال تغییر میکند
- با اقلیم و بارش رابطه دارد
- با تالابها و سفرههای زیرزمینی گره خورده است
- تابع سناریوهای خشکسالی و ترسالی است
پس سیاستگذاری باید مبتنی بر سناریونویسی باشد، نه میانگینگیری.
۲. تعریف قانونی و شفاف «حقابههای تاریخی، زیستمحیطی و تمدنی»
هیچ حکمرانیای در آب موفق نخواهد شد مگر اینکه:
- حقابه زیستمحیطی تثبیت شود
- حقابههای تاریخی (مثل حقابه کارون برای خوزستان) به رسمیت شناخته شوند
- حقابه شرب، صنعت و کشاورزی دارای اولویتبندی رسمی و هوشمندانه و دارای توجیه فنی – اقتصادی ، فرهنگی و مبتنی بر منابع باشند
اینها باید قانونی، الزامآور و پایشپذیر باشند، نه توافقهای شفاهی.
۳. تخصیص پویا و سالانه آب (Adaptive Allocation)
بهجای سهم ثابت و حجمی، باید:
- هر سال بر اساس میزان آورد، سهمها تغییر کنند
- در سال کمآب، برداشتهای صنعتی و کشاورزی کاهش یابد
- اولویتها بر اساس دستورالعمل مشخص باشند
این همان حکمرانی سازگارشونده (Adaptive Water Governance) است.
۴. توقف توسعه نامتوازن و بازگشت به ظرفیت طبیعی
هیچ حوضهای نباید مجبور شود:
- آب صنایع آببر مناطق دیگر را تأمین کند
- کمبودهای ایجادشده توسط مدیریت اشتباه دیگر استانها را جبران کند
پایداری ملی زمانی حاصل میشود که توسعه متناسب با ظرفیت طبیعی هر منطقه باشد.
۵. برتری «بهرهوری» بر «حجم»
معیار تصمیمگیری درست اینهاست:
- بازدهی هر مترمکعب آب
- ارزش افزوده اقتصادی
- تأثیر زیستمحیطی هر مصرف
- میزان اشتغال پایدار تولیدشده و اهمیت آن بر کلان کشور
در این نگاه، یک لیوان آب در یک تالاب میتواند بیش از یک لیوان آب در یک مزرعه کمبازده ارزش داشته باشد.
۶. اولویتبخشی به احیای اکوسیستمها
تجربه جهانی نشان میدهد هیچ جامعهای قبل از احیای اکوسیستمها به پایداری نرسیده است.بنابراین:
- تالابها، رودخانهها و سفرههای زیرزمینی باید مصرفکننده اول تلقی شوند
- سپس شرب
- سپس صنعت
- و در نهایت کشاورزی
این ترتیب علمی در بسیاری از کشورها مبنای قانون است.
۷. استفاده از مدلهای پیشرفته برنامه ریزی منابع آب
برنامهریزی منابع آب باید بر پایه داده و مدل باشد: ورودیها،خروجیها، نیاز زیستمحیطی، رفتار رودخانه،ظرفیت سدها و سناریوهای خشکسالی و ترسالی. به طور خلاصه “مدلسازی علمی بهجای حدس و تمثیل، تنها راه کاهش خطا در تصمیمسازی است.”
۸. شفافیت، مشارکت و ایجاد اجماع اجتماعی
آب فقط مسئله دولت نیست؛ مسئله جامعه است و حکمرانی خوب یعنی: اطلاعات شفاف،مشارکت ذینفعان،گفتوگوی بیناستانی، مسئولیتپذیری سیاسی و اعتماد اجتماعی. شکاف اعتماد در مسئله آب، خود یک بحران است.
جمعبندی: حرکت از سادهسازی به حکمرانی علمی
در این نوشتار بسیار مجمل برای یک بحران بزرگ ، تلاش شد که نگاههای غیر علمی ، بخشی و ناعادلانه مورد شناسایی قرار گیرند و جامعه ی تخصصی ایران در کنار مردم عادی بیش از پیش در معرض آسیبهای مدیریتهای غلط قرار نگیرند . ایران در مسیر خروج از بحران آب، نیازمند یک تحول ذهنی است:
و از «انتقال آب» به «بهرهوری و تعادلبخشی حوضهها»
از «تقسیم آب» به «درک سامانه آب»
از «سهم حجمی» به «حقابه تمدنی و زیستمحیطی»
از «ارزش ظاهری آب» به «ارزش واقعی و مجازی آب»
از «میانگینگیری» به «سناریونویسی»
از «سادهسازی» به «تحلیل»
















سلام خدا قوت
ممنون از مطالب علمی جنابعالی